یاسمین از من خواسته به زندگی برگردم و متوقف نشوم. تمام این دوروز سعی کرد انگیزه را در من برای ادامهی مسیرم زنده کند. کاری که همیشه من برایش انجام دادهبودم. و شاید میخواست حالا جبران کند. و من هربار پس راندم و به تکرار بهانه آوردم که نه. حالا نه. نمیتوانم. سرم بازار مسگرهاست. اصلا ولم کن. به کار خودت برس. موفقباشی و تمام. و او هربار رهام نکردهبود و چندساعت بعد حالم را پرسیدهبود و سررشتهی بحث را باز یافتهبود. دیشب دوش آب گرمی گرف
درباره این سایت