نتایج جستجو برای عبارت :

._144_.

آقا وانتیِ پشت پنجره‌ی آشپزخونه، با یه صدای تودماغی تو بلندگوش داد می‌زنه که یخچال، بخاری، کولر، پلاستیک کهنه می‌خریم... و هی دورتر و دورتر میشه. من گوشم به صدای خفیفِ گرم شدن آب کتریه که گذاشتم واسه صبحونه جوش بیاد و زیر باریکه‌ی نوری که از درز پرده‌ها رخنه کرده نشستم ناخنای پامو می‌چینم. دیشب به یاسمین می‌گفتم زمانای خاکستری روزام زیاد شده و نمی‌دونم کجا و چطور این همه ساعت رو خرج می‌کنم که به چشمم نمیاد تا کنترل کنم. قرار شد کل روز یه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها